2ndlife.persianblog.ir

aidaa.persianblog.ir

افکار - آیدا

http://aidaa.persianblog.ir/tag/افکار

سفر را دوست دارم. آدم را برای مدتی کوتاه از هرچیزی که در زندگی‌اش است دور می‌کند. در سفر انگار می‌شود تمام نزیستنی‌ها را زیست. سفری به شمال کشور داشتم. خیلی کوتاه بود. من ولی از تک تک لحظه‌هایش لذت بردم. دو روز آنجا بودم. یک روز هوا بارانی بود. سه چهار ساعت در شهر زیر باران قدم زدم باران به قدری تند بود که چتری که داشتم کمکی به من نمی‌کرد و خیس شدم اما خوب بود. عاشق خانه‌های قدیمی هستم و آنجا یک خانه قدیمی زیبای متروکه دیدم که چشمانم رضایت نمی‌دادند ترکش کنم. این هم یک عکس از شمال در روز بارانی. من هنوز ...

aidaa.persianblog.ir

تغییر - آیدا

http://aidaa.persianblog.ir/post/380

سختی‌های زندگی به چشم برهم زدنی رفتند. شب ها زود می‌خوابم حتی همین الان خوابم گرفته است. صبح‌ها زود بیدار می‌شوم و کاری وجود دارد که من انجامش دهم. باورم نمی‌شود هنوز. 1784;:۱٩ ‎ب.ظ ; ۱۳٩٢/٥/٢۳. شرح اتفاقی که افتاد. به خورشید زل زدم. خ ش م كانه. شبکه اجتماعی بهشت من. کلوب مدیران و متخصصان. لیست وبلاگ های فارسی.

aidaa.persianblog.ir

سفر - آیدا

http://aidaa.persianblog.ir/tag/سفر

سفر را دوست دارم. آدم را برای مدتی کوتاه از هرچیزی که در زندگی‌اش است دور می‌کند. در سفر انگار می‌شود تمام نزیستنی‌ها را زیست. سفری به شمال کشور داشتم. خیلی کوتاه بود. من ولی از تک تک لحظه‌هایش لذت بردم. دو روز آنجا بودم. یک روز هوا بارانی بود. سه چهار ساعت در شهر زیر باران قدم زدم باران به قدری تند بود که چتری که داشتم کمکی به من نمی‌کرد و خیس شدم اما خوب بود. عاشق خانه‌های قدیمی هستم و آنجا یک خانه قدیمی زیبای متروکه دیدم که چشمانم رضایت نمی‌دادند ترکش کنم. این هم یک عکس از شمال در روز بارانی.

aidaa.persianblog.ir

حس خوب - آیدا

http://aidaa.persianblog.ir/tag/حس_خوب

سفر را دوست دارم. آدم را برای مدتی کوتاه از هرچیزی که در زندگی‌اش است دور می‌کند. در سفر انگار می‌شود تمام نزیستنی‌ها را زیست. سفری به شمال کشور داشتم. خیلی کوتاه بود. من ولی از تک تک لحظه‌هایش لذت بردم. دو روز آنجا بودم. یک روز هوا بارانی بود. سه چهار ساعت در شهر زیر باران قدم زدم باران به قدری تند بود که چتری که داشتم کمکی به من نمی‌کرد و خیس شدم اما خوب بود. عاشق خانه‌های قدیمی هستم و آنجا یک خانه قدیمی زیبای متروکه دیدم که چشمانم رضایت نمی‌دادند ترکش کنم. این هم یک عکس از شمال در روز بارانی. پست برخو...

aidaa.persianblog.ir

آرزو - آیدا

http://aidaa.persianblog.ir/tag/آرزو

امشب از آن شبهاییست که پر از حرفم. یکی از تفریحات من گشت زدن در میان وبلاگ‌هاست. ساعات زیادی را به این‌کار می‌گذرانم. اوج لذتش زمانی است که وبلاگ تازه‌ای را کشف می‌کنم و شروع می‌کنم به خواندن آرشیوش. این وسط بعضی وبلاگها را گم می‌کنم نشانی‌ و اسم نویسنده‌ها یادم نمی‌ماند. داستان‌ها ولی خوب در خاطرم حک می‌شوند. خیلی از وبلاگهایی که می‌خوانم از زندگی روزمره و طبعا مشکلاتشان می‌نویسند. دلم می‌خواهد دیگر گذرم به آنها نیفتد. دیروز و امروز در گشت گذارم با دو وبلاگ آشنا شدم. امیدوارم در به‌روز کردن بعدی وب...

aidaa.persianblog.ir

چگونه خود را توصیف می‌کنم؟ - آیدا

http://aidaa.persianblog.ir/post/377

چگونه خود را توصیف میکنم؟ می‌خواهم در سایتی عضو شوم باید قسمتی را پر کنم که در آن نوشته Describe youself زیر آن هم برای توضیح بیشتر گفته? How do you describe yourself من هم مدت زیادی است که زل زده‌ام به آن قسمت و مدام جمله‌ای می‌نویسم و بعد پاکش می‌کنم. واقعا نمی‌دانم چه بنویسم. گفتم بنویسم تازه درسم تمام شده ولی من که درس تمام شده نیستم. گفتم از خانواده ام و زندگی‌ای که تا کنون داشته ام بنویسم، ولی به نظرم این هم من نبودم. حسابی گیج شدم. سوال خیلی سختی است برای من. شرح اتفاقی که افتاد. به خورشید زل زدم.

aidaa.persianblog.ir

غیر منتطره - آیدا

http://aidaa.persianblog.ir/post/386

مثلا من با خودم قرار گذاشته بودم که شنبه یا یکشنبه بیام اینجا رو به روز کنم یه کم از اتفاق‌هایی که تو این مدت افتاد بنویسم. بگم که چه‌قدر و چرا سرم شلوغ بود. ولی یهو یه اتفاقی افتاد که خیلی غیر منتظره بود. الان هم خیلی ناراحتم. هم خیلی عصبانی هستم. هم خیلی تو شوک. خیلی بد غافلگیر شدم. آزار دهنده تر از این حس‌هایی که دارم دلداری های مسخره اطرافیان‌ هست که هی میگن حتما خیری بوده و آخرش خوبه و اینا. من که از کسی تقاضای همدردی نکردم بذارین به حال خودم باشم خوب می‌شم دیگه. شرح اتفاقی که افتاد. به خورشید زل زدم.

aidaa.persianblog.ir

نمایشگاه کتاب - آیدا

http://aidaa.persianblog.ir/post/374

من میانهء خوبی با نمایشگاه کتاب ندارم در واقع از شلوغی‌اش بدم می‌آید. اصولا با حجم زیاد آدم‌ها مشکل دارم. حتی اگر تعداد زیادی آدم ببینم و فقط به آنها نگاه کنم هم تمام عضلاتم خسته می‌شوند پلک‌هایم شروع به افتادن می‌کنند و دهانم میلی بی‌پایان به خمیازه کشیدن پیدا می‌کند. نمایشگاه کتاب خوب بود اولین خریدی که در آنجا داشتیم یخ در بهشت بود بعد از تحمل شلوغی مترو و بالا رفتن از پله‌ها و پیاده روی و گرما خیلی می‌چسبید. این شد که من یک کتاب از آگاتا کریستی خریدم. مائده‌های زمینی از آندره ژید. شکرآب از سمیه خالو.

aidaa.persianblog.ir

جهت ثبت در تاریخ - آیدا

http://aidaa.persianblog.ir/post/375

جهت ثبت در تاریخ. دیروز آخرین امتحان رسمی کارشناسی ام را دادم. غیر رسمی هایش هنوز مانده :). الان به نظرم همه چیز ترسناک است. هیچ برنامه‌ای برای ادامه زندگی ندارم! احساس می‌کنم در این دوره چیزی که به دانشم اضافه نشده هیچ بلکه همان دانسته های اندک هم از ذهنم فرار کرده اند من تازگی ها طرح را می‌نویسم ترح و تعمیر را می‌نویسم تامیر. 1777;٠:٠٦ ‎ق.ظ ; ۱۳٩٢/۳/٢٠. شرح اتفاقی که افتاد. به خورشید زل زدم. خ ش م كانه. شبکه اجتماعی بهشت من. کلوب مدیران و متخصصان. لیست وبلاگ های فارسی.

aidaa.persianblog.ir

ناگهان از من - آیدا

http://aidaa.persianblog.ir/tag/ناگهان_از_من

امشب از آن شبهاییست که پر از حرفم. یکی از تفریحات من گشت زدن در میان وبلاگ‌هاست. ساعات زیادی را به این‌کار می‌گذرانم. اوج لذتش زمانی است که وبلاگ تازه‌ای را کشف می‌کنم و شروع می‌کنم به خواندن آرشیوش. این وسط بعضی وبلاگها را گم می‌کنم نشانی‌ و اسم نویسنده‌ها یادم نمی‌ماند. داستان‌ها ولی خوب در خاطرم حک می‌شوند. خیلی از وبلاگهایی که می‌خوانم از زندگی روزمره و طبعا مشکلاتشان می‌نویسند. دلم می‌خواهد دیگر گذرم به آنها نیفتد. دیروز و امروز در گشت گذارم با دو وبلاگ آشنا شدم. امیدوارم در به‌روز کردن بعدی وب...